منابع پایان نامه درباره کنترل پرخاشگری با خودکنترلی

ساخت وبلاگ

 

<a href='/last-search/?q=پایان'>پایان</a> <a href='/last-search/?q=نامه'>نامه</a>کنترل پرخاشگری

کنترل پرخاشگری از دیدگاه زیست شناختی وغریزی بودن پرخاشگری :

نظریه پردازانی که معتقدند پرخاشگری، غریزی ویک ویژگی زیستی انسان است، طبعاٌ با دیدی بد بینانه به امکان کنترل رفتار پرخاشگرانه می نگرند. فروید عنوان می کند که احتمالی وجود ندارد که ما بتوانیم تمایلات پرخاشگرانۀ انسانی را واپس برانیم، اما دو شیوه پیشنهاد کرده است که تامدتی امیدبخش است. یکی درسطح بین المللی که عبارت است از تشکیل مجموعه ای از نیروها که بتواند نیروهای پرخاشگرانۀ قدرتهای بزرگ را کنترل کند ودیگری درسطح فردی که رشد فراخود یعنی وجدان فردی می تواند به عنوان عاملی برای محدود کردن تمایلات پرخاشگرانه درونی مفید باشد. به علاوه نو فرویدی ها برای کنترل پرخاشگری، شرکت درفعالیتهای پرخاشگران، قابل قبول اجتماعی چون ورزش را مفید می دانند(کریمی،۱۳۸۰).

کنترل پرخاشگری از دیدگاه یادگیری اجتماعی

این گروه در مورد امکان کنترل پرخاشگری نسبت به بقیه دیدگاه ها خوش بین ترند. چراکه معتقدند عوامل محیطی آموختن ونگهداری رفتارهای پرخاشگرانه را می توان کنترل کرد. تغییرات مناسب درموقعیتهای محیطی وازبین بردن زمینه های موجود پرخاشگری می توانند باعث کاهش در پرخاشگری وخشونت شوند. درچهارچوب نظریه های یادگیری شیوه های زیر برای کنترل پرخاشگری پیشنهاد شده است:

تنبیه فرد پرخاشگر:

بعضی ازمحققان پیشنهاد کرده اندکه تنبیه یا تهدید به تنبیه نیز می تواند به عنوان کاهش دهنده رفتار پرخاشگرانه مورد استفاده قرار گیرد. البته تنبیه شدید به علت اینکه متابعت می آورد وزشتی پرخاشگری رادر شخص درونی نمی کند، روش مطلوبی نیست.اما تنبیه ملایم چون توجیه بیرونی کافی برای شخص فراهم نمی کنداحتمال بیشتری دارد که نگرش فرد رانسبت به پرخاشگری تغییر دهد(باس[۱]،۱۹۹۰).

پوزش وعذرخواهی :

عذرخواهی وپوزش به مقدار زیادی ازشدت عصبانیت آدمی کم می کند. البته عکس العمل مابستگی زیادی به ماهیت عذرخواهی های طرف مقابل دارد. مثلاٌ مطالعات نشان داده است که اگر منبع عذرخواهی را به گردن عوامل محیطی بیندازد، احتمالاٌمؤثرتر واقع می شود، تازمانی که به خودش یا شمانسبت دهد(کریمی،۱۳۸۰).

استدلال:

این شیوه شامل ارائه مجموعه ای از استدلالها درمورد خطرات و عواقب پرخاشگری باخودپرخاشگر یاقربانیان پرخاشگری است. این شیوه حتی می تواند در پیشگیری ازپرخاشگری درافرادی که هنوز پرخاشگری نشان نداده اند، مؤثرواقع شود. همچنین میزان متقاعد کننده بودن استدلال در این زمینه نقش مهمی دارد (شهریاری،۱۳۷۶).

تنبیه الگوهای پرخاشگر:

تنبیه شخص دیگرهدف است. بالاخص استدلال شده است که ممکن است پرخاشگری را با عطف توجه کودک به نمونه وسرمشق پرخاشگرکه سرنوشتی نافرجام دارد کاهش داد. درآزمایشهای انجام شده توسط آلبرت بندورا مشخص شد کودکانی که به تماشای فیلمی پرداختند که درآن شخص پرخاشگر تنبیه شد، رفتار پرخاشگرانه خیلی کمتری داشتند(بناب،۱۳۷۴).

 

 

آموزش مهارتهای اجتماعی

یکی از دلایل عمده اقدام افراد به رفتارهای پرخاشگرانه مکرر، فقدان مهارتهای اجتماعی اساسی است.آنان چون راه مکالمه مؤثر را نمی دانند، راه نادرست یا برای اظهار وجود انتخاب می کنند. ناتوانی آنان برای انجام کارهای ساده ای مانند درخواست، مذاکره، شکوه وشکایت غالباٌ موجب ناراحتی دوستان ،آشنایان وبیگانگان می گردد. بارون[۲](۲۰۰۰) اظهار می دارد، اگرندانیم چگونه بازخورد های منفی خودراابراز کنیم، موجب خشم وعصبانیت در دیگران می شویم. تاچ(۱۹۹۹) معتقد است، احتمالاٌ فقدان مهارتهای اجتماعی را توجیه کند(آزرین[۳]،۲۰۰۴).

رابطه خودکنترلی و پرخاشگری

خودکنترلی به معنای کاربرد درست هیجان ها تلقی می شود و اعتقاد بر این است که قدرت تنظیم احساسات، موجب افزایش ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب ها افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول می شود(مایر و سالووی،۱۹۹۷).انتقال از کنترل توسط عوامل بیرونی(دیگر کنترلی) به سوی عوامل درونی(خودکنترلی) یکی از مهمترین تکالیف رشد فردی محسوب می شود(بروس دونکان پری، به نقل از ایزکیان، ۱۳۸۱). همچنین خودکنترلی فرایند غلبه بر رفتارها، تکانه ها، احساس ها یا علایق خودکار یا درونی است که در غیر این صورت با رفتار هدف مدار تعارض پیدا می کند. بدون خودکنترلی، فرد درگیر رفتارهای خودکار، عادتی و درونی خواهد شد(موراون، گاگن و روزمن[۴]،۲۰۰۸).

خودکنترلی را به عنوان تأخیر خشنودی و از نظر عملیاتی طول زمانی که فرد برای رسیدن به پیامد ارزشمند، ولی دیرآیندتر منتظر می ماند توصیف کرده اند(چاپل و هوپ[۵]،۲۰۰۳)

ارتباط بین تکانشگری و هیجان طلبی، دلالت بر این دارد که از انحرافات شناختی با نقص تحمل تأخیر خشنودی و ناتوانی در نظر گرفتن پیامدهای رفتار مرتبط می باشد که ممکن است زمینه ای را برای عملکرد این خصیصه ایجاد نماید و منجر به برخی از مشکلات خودکنترلی گردد(بولیک[۶]، ۲۰۰۶).

احتمالا یکی از راه های مقاومت در برابر وسوسه، هدایت توجه و دوری از وسوسه است که برای رسیدن به آن می توان از راهبردهای درونی استفاده کرد. از آنجا که توجه، مولف اصلی در خودگردانی است می توان نتیجه گرفت که کارکرد توجه و خودگردانی، تأثیر متقابل ومؤثری بر یکدیگر دارند. فرد برای افزایش تلاش ذهنی باید دارای توان افزایش مهارت های خودکنترلی باشد(استری هورن[۷]، ۲۰۰۲). بنابراین با آموزش خودکنترلی می توان پرخاشگری را کاهش داد.

تاریخچه ی خودکنترلی

مفهوم خودکنترلی را می توان در آثار فلاسفه ای چون سقراط و ارسطو مشاهده کرد. سقراط از آن به عنوان حس تسلط بر نفس خود به جای بردۀ نفس بودن یاد می کند.همچنین ارسطو مهار زندگی هیجانی را نشانۀ خردومنطق می داند وبیان می کند که اگراحساسات به خوبی به کار گرفته شوند، به تفکر وبقای ما جهت می دهند.اسکینر[۸](۱۹۵۳)، در باب کنترل خویشتن   صحبت می کند و می گوید هنگامی که فردی خودش را کنترل می کند، دسته ای از پاسخها را برمی گزیند، دربارۀ حل مشکلی می اندیشدیا برای افزایش آگاهی خود می کوشد، در تمام این موارد دست به انجام رفتاری می زند. او دقیقاٌ خودش را به همان طریقی کنترل می کندکه فردی رفتار دیگران را از طریق دستکاری متغیرهای محیطی کنترل می نماید(کنفرو فیلیپس[۹]۱۹۷۰، به نقل از بوذر جمهری،۱۳۷۷).

مفهوم خود کنترلی که در سال ۱۹۷۴توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنااست که یک شخص درموقعیت خود چقدر انعطاف پذیر یا چقدر پایدار است(کاشال وکوانتس[۱۰]، ۲۰۰۶).

اشنایدر مردم در یک بحث کلی به دودسته تقسیم می کند. افراد با خودکنترلی بالاوافراد با خود کنترلی پایین، که هرکدام ویژگی هایی دارند(کاشال وکوانتس، ۲۰۰۶). برخی از افرادنسبت به موقعیت رایج تنظیم می کنند.این افراد رابا خودکنترلی بالا می نامیم. درمقابل افرادی هستند باخودکنترلی پایین که تمایل دارند فکرواحساس خود را بیان نمایند، بااینکه آن رامتناسب باموقعیت سازماندهی کنند(اشنایدر،۱۹۷۴، به نقل ازصحرائیان، ۱۳۹۰).

کلاسر(۱۹۸۹)، در تبیین نظریۀ کنترل می گوید: نظریه کنترل حاکی از این است که انسانها همیشه به نحوی رفتار می کنند که انتقال از کنترل عوامل بیرونی(دیگرکنترلی)، به سوی عوامل درونی(خود کنترلی)، یکی از مهمترن تکالیف رشد فردی محسوب می شود. خودکنترلی کلید اصلی موفقیت هرفرد در هرزمینه است.

خودکنترلی را مایر وسالووی(۲۰۰۳)، تحت عنوان کاربرد صحیح هیجانها معرفی می نمایدواعتقاد دارند که قدرت تنظیم احساسات موجب افزایش ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دورکردن اضطرابها، افسردگیها یا بی حوصلگی متداول می شود. افرادی که به لحاظ خود کنترلی ضعیفند، دائماٌ با احساس نا امیدی وافسردگی دست به گریبانند، در حالیکه افراد با مهارت زیاد دراین زمینه، با سرعت بیشتری می توانند ناملایمات را پشت سر گذاشته ومیزان مشخصی از احساسات را با تفکر همراه نموده ومسیر درست اندیشه را بپیمایند (صفری،۱۳۸۷).

خودکنترلی برنامه ای است که توسط آن فرد به طور سیستماتیک مهارتهای تنظیم و راهنمایی رفتار خود به سمت نتایج مثبت مورد انتظار را می آموزد. این مهاتها عبارتند از خود شناسی وتحلیل، خود نگری، تقویت شخصی و خود تنبیهی، خودکنترلی به صورت مؤثر در درمان چاقی، الکلیسم، مصرف دخانیات، افسردگی، درگیری ومطالعه رفتار مورد استفاده قرار گرفته است (دوسارو،۲۰۱۰، لرمن، ادیسون وکوداک،۲۰۰۶).

تقویت وتنبیه خویشتن در نظریه بندورا[۱۱](۱۹۷۱)، رضایت خاطر فرد از عملکرد خود، معادل تقویت وعدم رضایت ازآن،معادل تنبیه خویشتن فرض شده است.جورج کلی(۱۹۹۵)، نیز درکتاب روانشناسی ساختهای شخصی این نظریه را مطرح می کند که انسان در پی آن است تا محیط خود را پیش بینی وکنترل نماید.

کلی پیشنهاد کرده است که هر فرد ساختهایی برای خود تدوین می کندکه از طریق آن رویدادهای جهان را ملاحظه وتفسیر می کند واز این راه می تواند رویدادها را پیش بینی وکنترل کند. در فرضیات آدلر[۱۲]، ریچر[۱۳] وراتر[۱۴] بر عامل بودن وکنترل، شدت واحتمال وقوع اعمال واثرات آن در رفتار تأکید شده است. مفهوم کنترل از دیدگاه آدلر غلبه بر ناتوانی وتفوق طلبی می باشد. وی کوشش برای برتری طلبی را انگیزه ای جهانی می داند که ناشی از حقارت اولیه وفطری بشر است. ریچر، کنترل وعامل بودن در رفتار را به عنوان مراحلی که منجر به “یادگیری امیدوار بودن” می گردد، نام می گذارد. به عقیده وایزینگر[۱۵](۱۹۸۸)، تدبیر هیجانات به معنی مدیریت هیجانات خود است وشامل توانایی بازیافت هیجانی پس از یک صدمه هیجانی، توانایی برای عمل، ثبات در رفتارها در همه موقعیتها، احساس مسئولیت در کار، انعطاف در برابر تغییرات، استقبال از نظرات جدید می باشد. مدیریت هیجانی به معنای سرکوب هیجانات وجلوگیری از بروز یا ظهور آنها نیست. بلکه چیزی که مورد تأکید است روش ابراز احساسات می باشد. به شکلی که این روش ابراز بتواندهم جریان تفکر را تسهیل کند وهم از انحراف آن جلوگیری کند(به نقل از بوذر جمهری،۱۳۷۷).

خودکنترلی گری

اداره کردن هیجانات با توانایی ما در برخورد مناسب با احساساتمان رابطه دارد. عدم خودآگاهی فرد، نتیجه اش مهارنکردن هیجان هاست که به نتایج ناپسند منجر می شود. برای شروع باید بدانیم که تفکرات و هیجان ها بسیار به هم همبسته اند. به زبانی دیگر، آنگونه که ما اطراف خود را درک می کنیم بر چگونگی احساس ما در مورد آن ها اثر می گذارد. در نتیجه اگر ادراک خود را تغییر دهیم، احساسات ما نیز متناسب با ان تغییر خواهدکرد.

تغییر در تفکرواحساس، نتیجه اش تغییردررفتار خواهدشد. کلماتی که در زندگی روزمره خودمان انتخاب می کنیم، تأثیر زیادی براین که چگونه احساس می کنیم دارد. رابطه مستقیمی بین زبانی که به کار می بریم وبرنامه ریزی مغز ما وجود دارد.واژه ها بسیار قدرتمندندونقش بسیارمهمی در ساختن این که ماجه کسانی هستیم بازی می کنند.(مافینی وبهمنی،۲۰۰۸،ترجمه رستگارپور،۱۳۹۰).

پایان نامه رابطه بین منبع کنترل درونی و بیرونی والدین با پرخاش‌گری فرزندان خانواده‌های تنبیه‌کننده و غیر تنبیه‌کننده در شهر مشهد

ضرورت خویشتنداری

توانایی پاسخگویی به فشار روانی و به سرعت رهایی یافتن از آن، قابلیت ارزشمندی است که در دوران کودکی و پس از آن، برای بچه ها مفید است. این توانایی جنبه ای از هوش هیجانی است که امکان تمرکز بر درس و تحصیل را برای کودکان فراهم می آورد، وچون پاسخگویی هیجانی و خویشتنداری را در ارتباط کودک با سایر کودکان امکان پذیر می سازد، در دوست یابی و تداوم روابط دوستانه نیز مؤثر است. کودکانی که خویشتنداری بالاتری دارند، در درک، توجه و واکنش به نشانه های هیجانی سایر کودکان سرعت عمل بالاتری دارند. همچنین آنها می توانند به هنگام اختلاف و در گیری، واکنش های منفی خود را کنترل کنند(گاتمن،۱۹۹۸٫ترجمه بلوچ،۱۳۸۹).

خودکنترلی و رفتارهای تکانشی

خودکنرلی عبارت است از تعارض درون فردی[۱۶]،بین عقل[۱۷] و هوس[۱۸]، بین شناخت[۱۹] و انگیزه[۲۰] و بین برنامه ریزی درونی وعمل کننده درونی[۲۱]؛ در هر زوج غلبۀ مورد اول بر دوم به معنای خودکنترلی بالاست. (راچلین[۲۲]،۱۹۹۵).

خود کنترلی به معنی سرکوب کردن هیجانات واحساسات نیست. برعکس، خودکنترلی به این می پردازد که ما یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساساتمان داریم.وچیزی که مورد تأیید است، روش ابراز احساسات است به طوری که جریان تفکر را تسهیل کند. همچنین معتقد است احساس مسئولیت در محیط کارو نوع برخورد با افرادتحت تأثیرخلقیات فردمی باشد وهرچه محتوای فکر در رابطه بامسئولیتی که فرد قبول کرده است خالص تر باشد، احساس مسئولیت بهتر وبیشتری صورت می گیردوافراد درانجام کارهای محوله سهل انگاری نمی کنند(گلمن،۱۹۹۵، ترجمه پارسا،۱۳۸۶).

خودکنترلی یعنی، فرد کنترل رفتارها، احساسات وغرایز خود را با وجود برانگیختن برای شخص، داشته باشد. یک کودک یا نوجوان باخودکنترلی، زمانی را صرف فکر کردن به انتخابها ونتایج احتمالی می کند وسپس بهترین انتخاب را می کند(وینستوک[۲۳]،۲۰۰۹).

خودکنترلی توانایی است که در سالهای اولیه زندگی توسعه می یابد وتأثیر به سزایی بر مهارتهای رفتاری کودک دارد. نظریات خودداری در ادبیات روانشناسی در رابطه با توسعه مهارتهای حرکتی، توجه وشناخت وهمچنین در رابطه با احساسات بحث شده است.

توانایی کنترل بیان احساسات به ویژه احساسات منفی در سالهای ابتدایی زندگی توسعه می یابد واز اهمیت خاصی در آشکار کردن رفتار اجتماعی مناسب وانطباقی برخوردار است. علاوه براین، توسعه ناکافی کنترل احساسات (همچنین در برخی موارد کنترل بیش از حد احساسات)می تواند پیش درآمد توسعه آسیب شناسی روانی باشد.همچون حوزه های خودکنترلی، درک توسعه کنترل احساسات بررسی عوامل درونی وبیرونی رامی طلبد(فاکس وکالکینز[۲۴]، ۲۰۰۳، به نقل ازمختاری ۱۳۸۹).

خود کنترلی در بردارندۀغلبه کردن برتمایل غالب به پاسخگویی است. این پدیده معمولاٌ دریافت تکانه های انگیزشی اساسی به منظور کسب لذت یا اجتناب از درد بررسی می شود.(تکانه های قوی که عموما کنترل آن دشوار است). تحقیقات نشان می دهد که عدم توانایی نسبی در کنترل تکانه ها به پرخوری، رفتارهای مشروب خواری، تفکرات ورفتارهای جنسی پرخطر وکاهش پافشاری در وظایف دشوار منجر می شود. خود تأییدی، خودکنترلی را تسهیل می کند واحساس فرد را به کفایت انطباقی واخلاقی خود حفظ می کند.

شواهد زیادی نشان می دهد که خودتأییدی تأثیر سازنده ای در شرایط نامناسب (تهدیدکننده)، دارد اما درشرایط خنثی هیچ تأثیری ندارد. خودکنترلی معمولا دریافت پاسخهای افراد به تهدیدات برای خود(برای نمونه رویدادها یا ارتباطاتی که تأثیرات نامطلوب برخوردارند)بررسی می شود(ثمایکل و وودهث،۲۰۰۹).

وقتی خودکنترلی را به شکل تأخیر انداختن خشنودی نگاه کنیم، خواهیم دید که بسیاری از مشکلات ریشه در همین نارسایی دارند. برای مثال، در اعتیاد به مواد مخدر، یا اهداف بلند مدت ترک مواد، میل به قمار بازی وفواید ترک دراز مدت آن برای خود فرد وخانواده تداخل می کند. اختلالهای کنترل تکانه نیز برای رسیدن به خشنودی آنی انجام می شوند، اما به زودی منجر به ایجاد پیامدهای منفی می شود.

تأخیر در خشنودی، فرایندی رشدی است که با افزایش سن، افزایش می یابد. صرف نظر از متغیر سن، خودکنترلی یا مهارت هدایت توجه رابطه دارد. احتمالا یکی از راه های مقابله با وسوسه هدایت توجه ودوری از وسوسه است که برای رسیدن به آن می توان از راهبردهای درونی استفاده کرد. ازآنجا که توجه به مؤلفه اصلی در خودگردانی است، می توان نتیجه گرفت که کارکرد توجه وخودگردانی، تأثیر متقابل ومؤثری بریکدیگر دارند. فرد برای افزایش تلاش ذهنی باید دارای توان افزایش مهارتهای خودکنترلی باشد(استری هورن،۲۰۰۲).

همچنین این مفهوم سطح درک افراد از خودشان را بیان می کند، به این معنا که یک منبع درونی کنترل دارند واین منبع درونی کنترل یک عنصر حیاتی در ارتقاء انعطاف پذیری افراد وخصوصاٌ کودکان به شمار می رود(بروکس[۲۵]،۲۰۰۲،استوارت۲،۱۹۹۷). سلیگمن(۱۹۹۵) بیان می کند که احساس کنترل در اوایل زندگی رشد می یابد، همانطور که نوزادان یاد می گیرند که مفاهیم به حرکات ارادی آن وابسته است.به تدریج، انتظاری کلی در کودک شکل می گیرد به خاطر این که می فهمد فعالیتهایش اثرات مهمی بر پیامدهای موقعیتی دارد. در مقابل، درماندگی ز عدم همگرایی واحساس عدم کنترل ناشی می شود. همچنین، سبک اسنادی وسطح خوش بینی فرد در میزان درک افراد ازموقعیت استرس را تأثیر بسزایی دارد.

کنترل بر این عقیده استوار است که تجارب زندگی قابل پیش بینی وکنترل هستند. شخصی که از کنترل بالایی برخوردار است، باور دارد که سرنوشتش در دست خودش است وبه گونه ای رفتار می کند که قادر به نفوذ وتأثیر گذاری بر روی حوادث مختلف زندگی اش باشد. این اشخاص معتقدند که با بهره گرفتن از دانش، مهارت وقدرت انتخاب می توان رویدادهای زندگی را پیش بینی وکنترل کرده وبر این اساس در مواجهه با مشکلات بیشتر بر مسئولیت خودشان تأکید می کنند تا دیگران (فلورین وهمکاران،۱۹۹۵).

خود کنترلی وهوش هیجانی

خود کنترلی یکی از مؤلفه های هوش هیجانی است.در اینجا مطالب مختصری دربارۀ هوش هیجانی بیان می شود.در واقع هوش هیجانی یا شناخت فرد از خود ودیگران به ارتباط با دیگران وسازگاری وانطباق با محیط پیرامون برای موفق شدن در برآوردن خواسته های اجتماعی مرتبط
می باشد. هوش هیجانی شامل توانایی های شناخت هیجانات خود، درک احساسات درونی دیگران، مهارکردن هیجانات، اداره ومدیریت روابط یا نرمش ومدارا می باشد (گلمن[۲۶]،۱۹۹۵، ترجمه پارسا،۱۳۸۲).

هوش هیجانی در شکل گیری، گسترش وادامه تعاملات انسانی مؤثر نقش مهمی دارد وعموماٌ یکی ازعوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی راچگونه ودر چه زمانی وبه چه شکل مورد استفاده قرار دهد.هوش هیجانی مجموعه ای از قابلیت‌های غیرشناختی است که توانایی فرد را در سازگاری یا مقتضیات محیطی و فشارهای حاصله افزایش می دهد(موسوی، لطفی،۱۳۸۸).

پیترسالووی سردمدار نظریه هوش هیجانی در توصیف مبنایی خود ازهوش هیجانی در۵ حیطه اصلی مؤلفه هایی را مطرح می کند که آموزش وشناختن آنها می تواند سازگاری بهتر وبیشتری را برای فرد به ارمغان بیاورد.

  1. خود آگاهی برای شناخت فوری احساسات و استفاده از آزمونها برای راهنمایی خود درتصمیم گیریها وبررسی واقع گرایانه از توانایی ها ومحدودیتهای خویش در جهت پرورش حس اعتماد به نفس.
  2. خودکنترلی به منظوری بهره گیری از هیجانات وعواطف به گونه ای که به جای مداخله ومزاحمت درانجام امور، تسهیل کننده باشند.افزایش سطح وجدان سطح وجدان وقدرت موکول کردن خوش گذرانی ها به زمانی دیگر برای تلاش در رسیدن به اهداف وتوان به دست آوردن بهبودی مجدد بعد از تجربه آشفتگی و استرسها.
  3. انگیزه سازی استفاده از عمیق ترین علایق خود برای حرکت دادن وراهنمایی ما به سمت اهدافمان، تا به ما کمک کند درجهت تکامل تلاش کنیم و خیلی زود امید خود را ازدست ندهیم.
  4. مدلی برای درک دیدگاه واحساسات دیگران وایجاد صمیمیت بیشتر با افراد گروه.
  5. مهارت در روابط اجتماعی که به درک و هماهنگی بیشتر با افراد گروه واجتماع کمک کرده ودر رهبری، همکاری، مذاکره وحل اختلاف کاربرد دارد(گلمن،۱۹۹۸،ترجمه ابراهیمی وجوینده،۱۳۸۵).

خودکنترلی رفتاری و مؤلفه های آن

برنامه خود کنترلی روزنبام[۲۷](۱۹۸۰)، ارزیابی میزان سازگاری وکنترل فردبر احساسات وهیجانات مختلف وشدید یکی از راه های رسیدن به سلامت و بهداشت روانی است. یکی از روش هایی که می توان میزان سازگاری افراد را بررسی کرد برنامه خود کنترلی روزنبام است.این برنامه شامل آموزش کنترل پاسخهای هیجانی وفیزیولوژیکی، مهارتهای حل مسأله و توانایی به تأخیر انداختن خشنودی فوری و باورهای آنان در مورد خود کنترلی در مواجهه با مشکلات رفتاری است. از افراد خواسته می شود که به تجربیاتشان در زمان مواجهه با هیجان واحساسات شدید و نگران کننده فکر کنند وبگویند در مواقع رو به رویی با این تجربیات چه می کنند تا شیوه های منحصر به فرد وشخصی سازگاری با این مسایل را مورد بررسی قرار دهند ویکی از اهداف آموزشی افزایش توانایی تشخیص نوع هیجانات و سازگاری باآنهاست(لام و ونگ[۲۸]، ۱۹۹۷، به نقل از قاسمی،۱۳۸۴).

گلین، توماس وشی[۲۹](۱۹۷۳)،پنج مؤلفه اصلی واساسی خودکنترلی رفتاری را شناسایی
کرده اند. این اجزا شامل الف) خودارزیابی ب) خود نظارتی ج)خود تقویتی د)خودهدایتی ه)خود الگوسازی می باشد. خود ارزیابی اشاره دارد به اینکه افراد به طور نظامدار رفتارشان را مورد بررسی قرار می دهند وتعیین می کنند که آیا رفتار خاص یا طبقه ای از رفتارها انجام شده است یا خیر. مطمئناٌ همه ی ما رفتارهایمان را بطور معمول مورد ارزیابی قرار می دهیم. هرزمان که شما کاری را انجام
می دهید، به خودتان می گویید که عملکردتان مناسب بوده است یا خیر. اکثر کودکان خودشان را براساس “استانداردهای خود ارزشیابی “که از نظر دیگران قابل توجه هستند واز محیطشان کسب کرده اند، مورد ارزیابی قرار می دهند(بندورا،۱۹۷۷).

خودنظارتی: خودنظارتی به روشی اطلاق می شود که در آن افراد به طور نظامدار عملکردشان را در مورد رفتارهای خاص، اینکه چگونه وبه چه میزان در فعالیتها درگیر شوند، نظارت نموده وهمه را ثبت می کنند. مشخص شده است که عمل نظارت بر رفتار خود، بیشتر بر روی رفتاری که نظارت می شود تأثیرمی گذارد. برای مثال اگر یک دانش آموز رفتاری را بطور جدی در کلاس تقویت می شود نظارت کند،آن رفتار افزایش خواهد یافت(کراتوچویل وپیراسل[۳۰]،۱۹۷۹).

خود تقویتی: شیوه خود تقویتی مستلزم آموزش به دانش آموزان است تاخودشان را به خاطر رفتارهای کلاسی مناسب تقویت نموده یا پاداش دهند(ورکمن وکانز[۳۱]،۱۹۹۵، ترجمه ی محمد اسماعیل،۱۳۸۳).

خودهدایتی: در این شیوه به کودکان آموزش داده می شود تا به منظور هدایت رفتار خود در پاسخ به موقعیتهای مختلفی که به وجود می آیند از خودکلامی سازی های فردی(مثل صحبت کردن باخود)استفاده کنند(ورکمن و کانز،۱۹۹۵، ترجمه ی محمد اسماعیل، ۱۳۸۳).

خود الگو سازی : در این روش کودک خودش را در حال انجام رفتار مسلط یا مناسب تصور می کند ودر سطح سیستم عصبی مرکزی احتمالاٌ هیچ تفاوتی بین خودش والگویی که رفتار را نشان می دهد ، نمی بیند(ورکمن وکانز،۱۹۹۵،ترجمه ی محمد اسماعیل،۱۳۸۳).

فوایدکنترل وتنظیم هیجانات:

  1. کنترل سطوح برانگیختگی برای به حداکثر رساندن عملکرد: توانایی تنظیم هیجانات به شما اجازه می دهد که سطوح برانگیختگی خود را کنترل کرده، چون بهترین عملکرد زمانی است که سطح برانگیختگی فرد در حد متوسط باشد.
  2. پشتکار داشتن به رغم دلسردی و وسوسه:
  3. جلوگیری از واکنش مخرب در مقابل تحریک: کنترل هیجان باعث می شود بلافاصله واکنش نشان داده نشود(حیدری،۱۳۸۸).
  4. عملکرد صحیح به رغم فشارهای وارده : تنظیم خوب هیجان باعث می شود که بتوان کاری را که به نظر دیگران ناپسند است، آسانتر وصحیح تر انجام داد. ناتوانی در تنظیم هیجان حاصل از مخالفت های اجتماعی وترس از اینگونه مخالفت ها گاهی آنقدر شدید است که بر تلاشهای فرد برای انجام عمل صحیح چیره می شود(آقایوسفی وهمکاران،۱۳۸۸)
وبلاگ مهرداد آقاجانی، مشاور و روانشناس...
ما را در سایت وبلاگ مهرداد آقاجانی، مشاور و روانشناس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noshkharo بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت: 21:43